زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها
هر چند بی تو دیدم... دوران پـیـریم را از یـاد بردم اما... با تو اسـیــریم را... چشمی که خون گرفته مژگان خاکی اش را واکـن که سیـر بینی،سیمای پیریم را... ازهرطرف که رفتم؛ زخمی به پبکرم خورد ای وای اگـر بـبـیـنـی پای کـویـریـم را بـا تــار تـازیـانـه، با پـود کعـبِ نی هـا بر پیکرم تنیدند... فرش حصیریم را... من را ببخش اگر باز، لکنت زبان گرفتم بابا شـکـسته دستی... دنـدان شیـریم را |